هیچ وقت زود قضاوت نکن
زن و شوهر جواني پس سالها ازدواج بچه دار نميشدن براي اينکه از تنهايي در بيان يه توله روتوايلر ميخرن و اونو مثل پسر خودشون بزرگ ميکنن...اين روت بزرگ ميشه چندين بار جون اين زن و شوهر رو نجات ميده حتي از دست راهزنا
اما پس از گذشت 7 سال اين خانم و اقاي جوان صاحب نوزادي ميشن که باعث ميشه به روتوايلر ديگه کمتر توجه کنن....سگ حسودي ميکنه اما کار بدي انجام نميده
تا اينکه يروز اقا و خانوم نوزادشون رو که خواب بود روي گهواره تنها ميذارن و براي درست کردن کباب به تراس خونه ميرناما وقتي بر ميگردن به داخل خونه تا براي بردن فرزندشون به مهد کودک اماده بشن ميبينن روتوايلر با دهن خوني تو راهروي خونه ايستاده مرد عصباني ميشه و بدونه اينکه فکري کنه اسلحشو بر ميداره و سگش رو در جا ميکشه
و خيلي سريع ميرن به اتاق نوزاد ميبينن روتوايلر يه مار بزرگ رو کشته و سر مار رو کنده تا به بچه اسيبي نزنه.همون لحظه مرد فرياد ميزنه که من سگ وفادارم رو کشتمممممم.
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آبان ۱۳۹۲ ساعت 18:51 توسط milad
|